، ghfadaie@ut.ac.ir
چکیده: (2514 مشاهده)
پژوهش در ارتقای دانشگاهی نقشی تعیینکننده و بهتعبیری وتویی دارد که بسیار خوب است، اما به نظر میرسد باز هم نتوانسته است تأثیر لازم را در کیفیت ارتقای استادان بگذارد. در جلسهای در بررسی مقالات مجلۀ تحقیقات اطلاعرسانی و کتابخانههای عمومی و شِکوه از ارسال مقالات کممحتوا توسط نویسندگان، فردی اظهار داشت که: «شهرستانها برای ارتقا مثل تهران سخت نمیگیرند؛ دانشگاههای شهرستانها عموماً علاقهمندند تا زودتر بتوانند با داشتن استادانی با درجۀ بالاتر دورههایی را برای خود تأسیس کنند». فردی دیگر گفت: «در تهرانش هم هر دانشگاهی برای خود ضابطه ای دارد!»
من دراینباره قضاوتی ندارم، اما اگر چنین مسابقهای بین دانشگاها در این سطح وجود داشته باشد و دانشگاهها با هم و بهویژه در مقابله با دانشگاههای مستقر در تهران چنین نیتی در سر داشته باشند بسیار خطرناک است. البته، زودتر ارتقا گرفتن از نظرِ استادان امری مطلوب و دوستداشتنی است، اما حیثیت دانشگاهها و از آن مهمتر حیثیت علمی کشور بسیار مهمتر است و همۀ ارکان یک نظام باید به فکر ارتقا کیفی بهمعنای واقعی باشند.
داشتن هیئتممیزه هم امتیازی است که وزارتخانه به بعضی دانشگاهها میدهد، اما بدیهی است که هر دانشگاهی هم مایل است هیئتممیزۀ مخصوص به خود داشته باشد.
این نکته هم گفتنی است که عدهای در گروههای آموزشی و کمیتههای تخصصی نسبت به ارتقای همکارانشان بخل میورزند و برای آنکه دایرۀ اختیارات گروه و سپس رشته از دستشان در نرود سعی میکنند کمتر کسی وارد محدودۀ اقتدارشان شود و سختگیریهایی نه بهلحاظ علمی، بلکه بهلحاظ حرفهای و گاهی سیاسی دارند؛ من خود شاهد بودهام که مقالۀ مدیر گروه آموزشی توسط معاون پژوهشی دانشکده که مدیر مجله هم بود بدون هیچگونه اظهارنظری و گرفتن عیبی حدود دو سال و نیم معطل شد.
اما طرف دیگر قضیه هم مشکلات دیگری ایجاد میکند؛ زیرا ولنگار بودن هم آبروی دانشگاه و علم را میبرد. باید راهحلی دیگر اندیشید. کنکور و نظام کنکوری هم بلای جان آموزش کشور شده است که بهجای عالم پروراندن، نخبگان تستزن و حرفهمندان دقیقهنودی میپروراند.
من در اینجا بحثم دربارۀ مدارک قلابی و سرقتهای علمی نیست که آن امری جداگانه است و حیثیت ملی و بینالمللی ما را در معرض مخاطره قرار میدهد، بلکه اینجا بحثم بیشتر دربارۀ آثاری است که بهظاهر پژوهشاند و نویسنده فکر میکند کاری محققانه انجام داده است در حالی که یا کپیبرداری است یا پژوهش درمورد متغیرهای بیارزش و کمارزشی است که هیچ مشکلی را حل نمیکند و بر دانش کسی نمیافزاید.
پژوهش جایگاهی بس رفیع دارد و باید در عرصه ملی و سپس بینالمللی اثرگذار باشد. در غیر این صورت، مقولهای کمّی میشود که گاه با استنادهای نابجا و زائد برای خود جایگاهی را متصور است. باید اضافه کرد که اعضای بسیاری از گروههای آموزشی برای خود تیم و گروهک میسازند و در مراحل مختلف پژوهشی به هم وابسته میشوند. اینان در استناد دادن به هم پاس میدهند و بهجای خوداستنادی که وقتی از حدش گذشت امری مذموم میشود گرفتار تیم استنادی خودخواسته میشوند و ملاحظه میشود در حوزهای خاص، نام چند تن در کنار یکدیگر همواره مطرح است.
توجه بیش از حد به داشتن مقالات آیاسآی از طرف نظام آموزش دانشگاهی کشور هم مزید بر علت شده است، اما باید دید چرا؟ مقالات آیاسای گرچه محسناتی دارند، اما باید پرسید که آیا یک مقالۀ آیاسآی آنقدر در سطح جهانی بدیع بوده که به کشف مسئلهای در جهان انجامیده یا به پژوهشهای علمی جهانی کمکی کرده یا اینکه مطرح شدن مقاله بهخاطر این است که نویسنده اطلاعاتی را از کشور خود به کشورهای توسعهیافته عرضه کرده است که آنها یا از روی کنجکاوی یا سیاهنمایی از آن خوششان آمده و آن را منتشر کردهاند؟ اینها همه قابلبررسی است. بنابراین، صِرف انتشار در مجلات خارجی ممکن است برای فرد نمره مثبتی باشد، ولی باید دید آیا در دایرۀ منافع ملی هم پایه و وجههای دارد یا خیر؟ آیا مشکلی از مشکلات مردم را حل کرده است یا نه؟ بدیهی است که در نظام ارتقا معمولاً کسی به این مسائل کار ندارد، یا کمتر کار دارد و فقط انتشار مقاله در نشریۀ بینالمللی را اعتبار میدانند، زیرا آییننامه یا دستورالعمل مشخصی در این زمینه وجود ندارد.
در دنیا، فرایند ارتقا مانند ما نیست و همچنین به نظر نمیرسد که دانشگاههای بزرگ در دنیا نگران رتبهبندی باشند؛ اما سایر دانشگاهها سعی دارند خود را با معیارهای آنان تطبیق دهند. شاید هم سازمانهای رتبهبندیکننده همچون آیاسآس دکانهایی درست کردهاند تا عده ای را سرگرم کنند و از طریق این مؤسسات خواستههای خود را بهلحاظ آموزشی یا پژوهشی به آنان بقبولانند. البته، این بهمعنای بد بودن نظام رتبهبندی نیست، بلکه ضرورتی اجتنابناپذیر است. مشکل در کمّی نگریستن به رتبهبندی است و اینکه بسیاری بهجای پرداختن به محتوا به قالب خواستههای آنان می نگرند و خود را اسیر مقادیر کمّی میکنند.
بسیار شنیده میشود که فلانی جزء یک درصد دانشمندان جهانی است، یا مقالۀ او جزء پراستنادترین مقالات قرار گرفت، یا او از نظرِ تعداد مقاله رتبۀ بینالمللی یافت، صرفنظر از اینکه یک فرد در عمر علمی خود چقدر میتواند مقاله بنویسد و اینکه آیا کار دانشجویان را به نام خود مصادره کردن کار درستی است یا خیر، باید دید این مقالات و پژوهشها چقدر از مشکلات مردم را حل میکنند. علم بدون کاربرد مصداق بارز علم بیعمل است.
این چه بلایی است که به جان مقالات یا کتب علمی افتاده که مقبول خارجی بودن در سرتاسر وجود ما رخنه کرده است و به این زودی هم از بین نمیرود. مشابه این ماجرا در امور سیاسی مصداق دارد، جایی که عدهای چشم به خارج دوخته و میل دارند قبل از اینکه در داخل توسط مردمشان مقبول واقع شوند خارج آنها را تأییدکند. در امور دیگر هم همین طور است. مگر در پزشکی مبنای مقبولیت متخصصان وزارت بهداشت ما پذیرش سازمان بهداشت جهانی نیست؟ در غذا و دارو هم همین است. در سایر امتیازات دانشگاهی و در فرهنگ و امور اجتماعی هم همین طور است. وابستگی یا خودباختگی بلایی است که اول از همه فکر انسان را درگیر میکند، و آنگاه بروز و ظهورش در همه شئون زندگی مشاهده میشود. در امور مذهبی هم همین طور! فراموش نمیکنم که قبل از انقلاب ورد سخنرانان مذهبی مترقی ما دکتر الکسیس کارل یا گوستاولوبون و امثالهم بود و الان هم اگر بخواهند حجیت مطلبی را به رخ بکشند از تأیید یا رد آن توسط یک خارجی مثال میآورند. البته این یا بهخاطر ضعف سخنران یا تغییر مذاق جامعه یا هر دو بود، و صد البته که دیگران بسیار بیشتر و بهتر از ما کار کردهاند، ولی فرق است بین خودباختگی و تسلیم و خودباوری و گزینش نقادانه!
بررسی این موارد از جانب هیئتهای علمی برای ورود به عرصه ارتقا آنهم بینظرانه و خیرخواهانه کار آسانی نیست، ولی همین مشکل بودن کار باید محکی برای ارتقا باشد. بنابراین، ممکن است کسی خود مقالۀ معتبری نداشته باشد اما نقدهای عالمانۀ او از هر مقالۀ علمی برتر باشد. متأسفانه، وزارتخانۀ آموزش عالی ما برای این امر نه معیاری دارد و نه اعتباری قائل است.
چه بسیار دستهبندی در گروههای آموزشی برای گرفتن پایاننامه یا رساله وجود دارد؛ و چه تلاش، یا حتی خواهش و تهدیدی که صورت نمیگیرد تا دانشجویانی با افراد خاصی پایاننامه یا رساله بگیرند که از نظرِ اخلاق استادی در جای خود قابلبحث است و خود همینها و مقالاتی که از آنها استخراج می شود و گاه با فشار در مجلاتی چاپ می شود در ارتقا مؤثر است.
پیشنهاد من این است که هر مقاله یا کتابی که در رشتهای نوشته میشود قبل از انتشار، ویرایش علمی و ادبی شود و پس از انتشار فوراً توسط سایر متخصصان آن رشته مورد نقد و بررسی عالمانه قرار گیرد. رودربایستیها باید کنار گذاشته شود. اعضای هیئتعلمی در کنار تبریک گفتن به هم برای انتشار مقاله یا کتابشان، سکوت را بشکنند و خیرخواهانه و دوستانه به نقد و بررسی بپردازند و محاسن و معایب آنها را بگویند. سکوت معنادار و از کنار این قضیه سبکبار گذشتن و خود را درگیر مسائل حرفهای نکردن آفتی جدی برای این قضیه است. نتیجه این می شود که اعضای هیئت علمی در هر رشته کار مشابه و تکراری انجام میدهند.
بنابراین، مورد نقد قرار نگرفتن اثری از جانب اعضای هیئت علمی مرتبط باید از طرف کمیتههای تخصصی و سازمانهای ارتقا در سطوح بالاتر مورد پرسش قرار بگیرد. باید سؤال شود مقاله یا کتاب عضو هیئت علمی چرا توسط همرشتهایهایش مورد بحث و بررسی قرار نگرفته است؟ آیا کار آنقدر ضعیف یا تکراری بوده که قابلبررسی نبوده است یا سطح علمی آنقدر بالا بوده که کسی جرئت اظهارنظر نداشته است؟ یا مناسبات دیگری بر جامعۀ علمی حاکم بوده که مانع از انجام این کار شده است؟ دستکم میتوانستند در تعریف و تمجید اقدام کنند و برای معرفی بیشتر کاری انجام دهند. در خارج، معمولاً هر اثری چاپ میشود. علاوه بر اظهارنظرهای علمی، خوانندگان هم نظرات خود را بیان میکنند که بهنوعی نشان از ارتباط نوشته با جامعه دارد.
بررسی این موارد و پرسش از آنها پویایی رشتهها و گروهها را میرساند و قصد و غرضها را در مقابل خیرخواهیها روشن میکند. در جوامع علمی واقعی، هر کار علمی را گامی در جهت پیشرفت یا برونرفت میدانند که دیگری نه در مقام دفع بلکه در جهت پیشبرد اهداف علمی به آن نگاه، و حسادت را به رقابت سالم بدل میکند.
نقد سازنده انسان را در هر کاری ورزیده و مسیر را برای ارتقای واقعی هموار میکند. در جلسهای در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در جلسۀ نقد کتاب گفتم هرکس کتابی مینویسد باید در مقدمۀ کتابش دستکم به تعدادی از مهمترین کتابهای رشتۀ خودش که مربوط به موضوع نگارش آن کتاب است بهنحوی نقدگونه اشاره کرده، یا دستکم توصیف و اهمیت و ضرورت نگارش کار خودش را در کنار آنها بیان کند؛ در غیر این صورت، آن کتاب برای نقد پذیرفته نشود.
در مقاله هم همین طور! بسیاری از نویسندگان در بررسی ادبیات پژوهش فقط اشاره به مقالات نوشتهشده دارند و فهرست منابع را پر میکنند بدون آنکه نقادی داشته باشند و ارزش کار خود را در قبال آن نوشتهها نشان داده باشند.
وابسته کردن دانشگاه به صنعت و اینکه استادان باید برای دانشگاه طرح درآمدزا بیاورند دارای محسنات و معایبی است که باید ارتباط آن با ارتقا در جای خود مورد بحث قرار گیرد.
نبودن نظارت کافی در این زمینه سبب شده است تا در دانشگاهها تازهکاران با توصیۀ پیشکسوتان یا بدون آن، آییننامۀ ارتقا را میگیرند و جلوی خود میگذارند و سعی میکنند مطابق آن عمل کنند. خود افرادی را شاهد بودهام که صلاحیت کافی نداشتهاند اما چون امتیازات را مطابق جدول پر کردهاند ناگزیر نمرۀ ارتقا گرفتهاند.
علمسنجی که من خود مدافع آن بودهام میرود که خود آفتی برای نظام ارتقا شود اگر همواره به جنبههای کمّی بسنده کند. ما ارتقا را به کارخانۀ استاد ساختن تبدیل نکنیم و در درجۀ اول به کیفیت بها دهیم و از انحصارگری و حسادت در حوزۀ علم بپرهیزیم و آن را به رقابت سالم تبدیل کنیم.
نوع مطالعه:
كيفي |
موضوع مقاله:
مطالعات روانشناسي دریافت: 1399/12/9 | پذیرش: 1399/10/10 | انتشار: 1399/10/10